تحولات منطقه

۲۷ فروردین ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۴
کد خبر: ۶۵۲۳۰۹

گزارش از شخص

پیرِ خلیج فارس‌شناسی

دکتر «احمد اقتداری» را چقدر می‌شناسید؟

تحمل بی‌پدر شدن، حتی شایعه‌اش هم سخت است! چهار روز پیش، یک خبرگزاری معتبر از قول برخی فعالان رسانه‌ای موثق اعلام کرد: «احمد اقتداری درگذشت»!

پیرِ خلیج فارس‌شناسی
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

 مجید تربت‌زاده/

تحمل بی‌پدر شدن، حتی شایعه‌اش هم سخت است! چهار روز پیش، یک خبرگزاری معتبر از قول برخی فعالان رسانه‌ای موثق اعلام کرد: «احمد اقتداری درگذشت»! خدا را شکر، ساعت انتشار خبر جوری بود که فرصت نشد همان روز، گزارش از شخصمان را به پیرِعرصه خلیج‌فارس شناسی اختصاص دهیم. از روز بعد هم اِن قُلت‌های خبری شروع شد و سرانجام خبرگزاری معتبر، خبر درگذشت را از روی خروجی‌اش برداشت و برخی خبرگزاری‌ها هم، درگذشت را تکذیب کردند تا بهانه برای ما جور شده و «احمد اقتداری» سوژه امروزمان شود.

بخش مراقبت‌های ویژه

۹۴ سال پیش در شهر «گراش» واقع در جنوب استان فارس به دنیا آمد. پدرش «مرتضی قلی‌خان اقتداری» و مادرش «انیس خانم ‌اقتداری» هر دو از اقتداری‌های شهر گراش و از نوادگان «فتحعلی‌خان بیگلربیگی گراشی» حاکم لارستان و بنادر خلیج فارس در دوره‌ قاجار بودند. «احمدخان» مثل پدرش «قلی خان» در سال ۱۳۲۳ با یک اقتداری دیگر یعنی «قمرخانم اقتداری» فرزند «قهرمان‌خان اقتداری» ازدواج کرد که حاصل این ازدواج فرزندانی به نام‌های افشین، میترا، امید و آرزو اقتداری است. البته این «اقتداری» ‌های اخیر دیگر هیچ کدام پسوند «خان» یا «خانم» دنبال اسم‌هایشان نیست! اگر «احمد اقتداری» را کمی می‌شناسید و خبر درگذشت پدرِ مطالعات خلیج‌فارس که اول مطلب گفتیم و بعد تکذیبش کردیم، شما را نگران حال و احوال او کرده، لازم است یادآوری کنیم که یک روز بعد، همسر و همچنین دخترش درباره وضعیت او توضیح دادند که: «ایشان به علت زمین خوردن در ایام تعطیلات نوروزی و شکستگی استخوان لگن نیاز به بستری و عمل جراحی پیدا کردند و به خاطر تعطیلی بسیاری از مراکز درمانی تخصصی در ایام نوروز، وضعیت جسمانی‌شان بسیار وخیم شده بود...». در هر حال گویا عمل جراحی لازم بر روی «اقتداری» انجام شده و بیمارستان کمی زودتر از طبیعی شدن حال و احوال بیمار او را مرخص کرده و به خانه فرستاده است! البته با پیگیری دوستان و خانواده، ایشان دوباره به بیمارستان برگردانده شده تا تحت نظر پزشکان دوره نقاهت را در بخش مراقبت‌های ویژه بگذراند.

پژوهش با پای پیاده

اگر «احمد اقتداری» را تا امروز کمتر شناخته‌اید، مجبوریم درباره‌اش بنویسیم: آقای نویسنده، مورخ و جغرافیدان ایرانی بیشتر شهرتش به خاطر پژوهش در حوزه خلیج‌فارس است و برای این پژوهش‌ها، همه سواحل خلیج‌فارس و دریای عمان را پیاده طی کرده است! او از دوران جوانی شروع به نقشه‌برداری تمام این سواحل کرده و کتاب «مروارید خلیج‌فارس» هم حاصل همین پژوهش‌های پیاده، نقشه برداری‌ها و تلاش‌های ایران‌شناسی‌اش است. «اقتداری» تحصیلات ابتدایی و دبیرستانی خود را در شهر «لار» و بعد هم دانشسرای مقدماتی شیراز گذرانده، معلم شده و مدتی هم رئیس آموزش و پرورش یا همان اداره «فرهنگ لارستان و بنادر خلیج‌فارس بوده است. چند سال بعد هم در نخستین کنکور دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی تهران پذیرفته می‌شود و علاوه بر معلمی و پژوهش‌های علمی، ۴۰ سال هم با شغل وکالت در دادگستری خدمت می‌کند. البته او پس از بازنشستگی به مدت ۷ سال در دانشکده‌ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس مشغول شده است.

۱۰ هزار نسخه کتاب

بیشتر از ۴۰ کتاب از او به چاپ رسیده و جالب اینکه موضوعات برخی کتاب‌ها و مقالاتش به جز مطالعات حوزه خلیج فارس، مواردی چون تصحیح دیوان اشعار شاعران، ترجمه آثار تحقیقی نویسندگان و پژوهشگران غیرایرانی، قصه‌های مثنوی، منطق‌الطیر، هزار و یک شب و همچنین پژوهش در زمینه لهجه‌شناسی، زبان و فرهنگ مناطق مختلف کشور را هم در بر می‌گیرد. اقتداری به خاطر همین پژوهش‌ها و مطالعاتش از دانشگاه تهران، مدرک دکترای افتخاری دریافت کرده است.

فیلم مستند «به ایران، جاودانی‌ام» درباره تلاش‌های «اقتداری» در زمینه بررسی تاریخی جغرافیایی سواحل جنوبی ایران ساخته شده‌ که هم در تلویزیون و هم جشنواره «رشد» به نمایش درآمده است. درباره برخی جوایز، کنگره‌ها و بزرگداشتی که برایش برگزار شده و... اگر چیزی ننویسیم، این مطلب را که از آرشیو خبرگزاری‌ها در سال‌های پیش برداشته‌ایم، نمی‌شود نانوشته بگذاریم: «دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۴... به‌گزارش «ایسنا»، اقتداری ۵۰۰۰ عنوان کتاب را که بیشتر تخصصی و تحقیقاتی هستند، به همراه عکس‌ها و اسناد قدیمی خلیج‌فارس به بنیاد فرهنگی آبشار اندیشه در زادگاهش اهدا کرد...». البته این آخرین اقدام فرهنگی و جالب توجه او نبوده است چون سایت «مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی» هم درباره‌اش نوشته است: «اقتداری در سال ۱۳۸۷ حدود ۵۰۰۰ نسخه از کتاب‌ها و اسنادش را به کتابخانه مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی اهدا کرد».

اتول موبین

اگر می‌خواهید با لحن صحبت کردنش آشنا شوید، بخشی از گفته‌های او در مجله «هیمه» را بخوانید: «اولین مدرسه دبیرستان در لار را من درست کردم. اولین مدرسه دولتی، من شاگرد بودم در کلاس ششم ابتدایی... مرحوم احمد آرام (مترجم معروف) آمد و من چون در تمام فارس نمره اول شدم، جایزه‌ای به من داد... بعد خودم شدم رئیس فرهنگ و بنادر آنجا... ۲۳۶ مدرسه در لار و بنادر درست کردم... پلی که الآن روی رودخانه ولوند هست کنار شهر لار، وقتی که می‌خواستند بسازند، مرحوم رحمان‌خان اقتداری فوت کرده بود و ارث گذاشته بود برای خیریه و لوتی‌خور... که خوشبختانه من کاره‌ای بودم و نگذاشتم... گفتم با این پول پل بسازید... اوستا مهدی‌ای بود... و همین اوستا محمدجعفر که واقعاً هم با مصالحِ آن روزگار خوب ساخته. الان هم قوی و محکم است با همه‌ سیلاب‌ها...». اگر هم دنبال سبک نوشتنش هستید به یکی از مقاله‌هایش توجه کنید: «... در روستای ما که شهرکی کوچک در جنوب ایران است، نخستین اتومبیل سواری را پدرم بدانجا وارد کرد... هر روز صبح در جلوی خانه ما که محوطه باز و میدانگاهی بود توقف می‌کرد و راننده اتومبیل که میرزا حسن نام داشت، بوق بادی اتومبیل را به صدا در می‌آورد و مردم شهر، گروه گروه به تماشای اتومبیل می‌شتافتند. چند روزی بر این منوال بود و میرزا حسن دریافت که می‌تواند از این راه کسب و کاری راه بیندازد. ظاهراً با اجازه پدرم یک چادر بزرگ در میان میدان نصب کرد و اتومبیل را به درون آن گاراژ چادری برد و یک صندلی و یک تشکچه سرخ رنگ در کنار چادر گذاشت و شاگردی استخدام کرد و هر کس که می‌خواست این جانور آهنی را که «اوتول موبین» نامیده می‌شد، تماشا کند ۱۰ شاهی به شاگرد میرزا حسن می‌پرداخت به درون گاراژ می‌رفت و میرزا حسن با به صدا در آوردن بوق و نشاندن تماشاگر در درون اتومبیل شرح و بسطی می‌داد و تماشاگر را در تحسین و شگفتی فرو می‌برد و از در دیگر چادر او را بیرون می‌فرستاد...»!

کنار قبر مادرم

۹۴ ساله است اما حدود ۱۱ سال پیش وصیتنامه‌اش را نوشته و منتشر هم کرده است. برخی نکات جالب این وصیتنامه را هم به عنوان حُسن ختام این مطلب بخوانید: «طبق آیین شرع انور شیعه اثنی عشری و طبق قوانین رسمی عادی مدنی...وصیت رسمی و قانونی می‌کنم... آقای صادق رحمانی گراشی... را وصیّ خود قرار دادم... که با معاضدت دخترم ۴۸ فقره کتب چاپ شده و کتب و رسالات چاپ نشده مرا... پس از فوت من چاپ و منتشر سازد... از حق التألیف حاصله همه ساله یک دانشجو یا محقق یا نویسنده‌ای که رساله یا کتابی تحقیقی و علمی و مستند... درباره خلیج‌فارس و مناطق جنوبی ایران چاپ کند جایزه نقدی به نام جایزه فرهنگی دکتر اقتداری پرداخت کند... اگر مقدور چنان است که در ایران جان به جان آفرین بسپارم، وصی مذکور از راه لطف در انتقال جسدم با هواپیما به لار و با اتومبیل از لار به گراش و خاکسپاری در مسجد خوانین... در کنار قبر مادر مرحومم اقدام کنند... اگرچه دولت و نهادی‌های فرهنگی نام مرا در صورت کسانی که در قطعه مخصوص نویسندگان به خاک سپرده می‌شود ثبت کرده ولی من مایلم در گراش به خاک فرو روم که: سر همانجا نِه که باده خورده‌ای...»!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.